تورم در 6 دقیقه از زبان جان هریس
من به عنوان محققی که لیسانس اقتصاد دارد، سالها تلاش کردم که معنی تورم را به درستی درک کنم. سعی کردم پاسخ سوالاتی که در ذهن دارم را بیابم. سوالاتی چون:
- تورم چیست؟
- چرا تورم در حال افزایش است؟
- چرا مردم نگران افزایش تورم هستند؟
- نرخ بهره چه ارتباطی با تورم دارد؟
در حال حاضر هر روزه شاهد اخباری هستیم که خبر از افزایش نرخ تورم میدهد. خوب است بدانید که من گزارشهای طولانی زیادی میسازم؛ چرا که علاقمند به نکات ظریف و پشت پرده داستانها و قضایا هستم. اما این گزارش مثل گزارشهای قبلی نیست این یک گزارش سریع و بدون حاشیه است؛ پس با من همراه باشید.
تورم چیست؟
اول از همه اجازه دهید یک تعریف دقیق و کلی از تورم داشته باشیم. تورم زمانی اتفاق میافتد که در چرخه اقتصاد، مقدار پول برای خرج کردن، از مقدار کالا برای خریدن بیشتر باشد. اگر شما هم مثل من باشید، یک تعریف کلی، خیلی کمککننده نخواهد بود؛ پس بیایید با یک مثال داستانی آن را بررسی کنیم.
تورم چگونه آغاز میشود؟
تصور کنید روستایی دارای یک فروشگاه، برای تامین نیازهای عادی مردم آن روستا است. مردم روستا همه وسایل معیشتی خود را از این فروشگاه تهیه میکنند؛ وسایلی از قبیل لباس، ابزار، غذا و… . اما یک روز سر و کله دولت پیدا میشود. دولت تصمیم گرفته تغییراتی ایجاد کند؛ چرا که نگران اقتصاد مردم این روستا است. پس دولت به مردم اطمینان میدهد که در صورتی که اقدام به وام گرفتن از بانکها کنند، بانکها نرخبهره پایینی از آنها دریافت خواهند کرد. در اصل، هدف دولت این است که مردم را قانع به گرفتن وام و خرج کردن پول کند.
همچنین دولت پول زیادی را برای مردم آن روستا میفرستد. پس از این مردم روستا احساس میکنند که موفقیتی بزرگ کسب کرده و ثروتمند شدهاند؛ آنها قدردان دولت هستند. مردمی که در نظر خود اکنون ثروتمند شدهاند، به فروشگاه رفته و بیشتر از نیازهای عادیشان خرید میکند.
خرید کردن بیرویه
خیلی از مردم تا قبل از ثروتمند شدن، به دوچرخه برقی زیبایی که در ویترین فروشگاه خودنمایی میکرد چشم میدوختند. اما حالا با خیال راحت این دوچرخه را میخرند؛ چراکه اکنون پول کافی برای خرید آن را دارند. در نتیجه این افزایش فروش، حس موفقیت به صاحب فروشگاه القا میشود. فروشنده با خود فکر میکند: ” این میزان از خرید برای تجارت عالی است!” با این حال پس از مدتی تمام دوچرخهها فروش رفته و کالایی برای عرضه باقی نمیماند.
اما این قضیه نه تنها برای دوچرخه بلکه برای همه کالاهای فروشگاه صدق میکند. همه محصولات نایاب میشوند؛ زیرا اکنون نه تنها مردم پول کافی برای خرید را دارند بلکه این پول حتی اضافی هم هست. پس صاحب فروشگاه به این نتیجه میرسد که:” من نمیتوانم این طور با این قضیه کنار بیایم.” اینطور میشود که در پی افزایش تقاضا و کمبود کالا، فروشنده قیمت محصولات فروشگاه را بالا میبرد و این گونه است که تورم آغاز میشود.
تورم در ابعاد وسیعتر
اما در این مثال روستا برابر با تمام مردم، و شهروندان و فروشگاه مساوی با اقتصاد است. وقتی پول اضافی در جریان باشد، مردم میخواهند سریعتر از چرخه تولید کسبوکارها، این پول را خرج کنند. در نتیجه همه مشاغل در همه وضعیتها، قیمت محصولات خود را افزایش میدهند و تورم رخ میدهد. به همین علت است که بلیطهای سینما که قبلاً ۲۵ سنت بود، اکنون به ۱۵ دلار رسیده است. اما این یک بخش طبیعی از اقتصاد است. در واقع حتی در ابعاد کوچک، مفید هم محسوب میشود؛ چرا که به معنای رشد اقتصاد است. پس در گذر زمان، این حد از تورم خیلی بد نیست و مشکلی ندارد. ولی بیاید به روستا باز کردیم و ببینیم اگر تورم با همین سرعت ادامه پیدا کند چه اتفاقی رخ میدهد.
آغاز رکود با افزایش پرسرعت و بیحساب تورم
اکنون صاحب فروشگاه قیمت دوچرخه را دو برابر کرده است. یادآوری میکنم که در این زمان نرخ بهره وام بسیار پایین است. پس فروشنده وام میگیرد تا کارخانه جدیدی برای تولید دوچرخه بسازد. این عالی است! چرا که او در حال گسترش تجارت خود است. اما در آخر با گذر زمان، ثروت دولت به اتمام رسیده و هنوز قیمت دوچرخه، دو برابر قیمت قبلی یا حتی بیشتر است. در این زمان فروشگاه مشتریهای خود را به خاطر افزایش قیمتها از دست میدهد.
اکنون فروشنده صاحب یک کارخانه بزرگ، با تعداد زیادی کارمند و محصولات آماده فروش است. ولی متاسفانه دیگر مشتری برای خرید این محصولات وجود ندارد. اینگونه است که فروشنده مجبور میشود کارمندان کارخانه را اخراج کرده، قیمت محصولات فروشگاه را به آرامی کم کند. به این وضعیت رکود میگویند.
توزیع پول رایگان در ایالات متحده!
زمانی که کووید-۱۹ دنیا را تعطیل کرد، دولت به ما پول داد؛ درست است، پول رایگان! حرف دولت به مردم این بود که نترسید و پولهای خود را ذخیره نکنید؛ خرج کنید و وام بگیرید که اقتصاد کشورتان را حفظ کنید. در آن دوران در کشور ما یعنی ایالات متحده، دولت به معنای واقعی چکهای ۳۲۰۰ دلاری برای شهروندان ارسال میکرد. هفتهای ۶۰۰دلار به افرادی که ماهها بیکار بودند، پرداخت میشد. کودکان یارانه دریافت میکردند. دولت هزینههای کوپنهای خوراک را افزایش داده بود. بله منظور من هزینهای نزدیک به تریلیونها دلار، پول درحال چرخش است.
درست است که این کمکی به افراد نیازمند بود، اما حتی کسانی که شغلشان را از دست نداده بودند هم چک پول دریافت میکردند. یعنی برای همه مردم پول رایگان وجود داشت و ما این پولها را خرج میکردیم. همه ما مردم، چک پولهای باارزش را در طی این بیماری همهگیر دریافت کردیم. مردم با شعار تو فقط یکبار زندگی میکنی، همه این پولها را بیفکر خرج میکردند. آنها این پولها را برای خرید چیزهایی مثل قایق تفریحی، کارتهای بازی پوکمون یا بازیهای کامپیوتری و… خرج میکردند؛ بله همینقدر بیحساب و بیفکر.
بگذارید یادآور بشوم که این خرجهای بیحساب و کتاب همزمان با سختتر شدن کار کارخانهها، خردهفروشان و حمل و نقل به خاطر همهگیری رخ داد. چرا که رساندن کالاها به دست مردم برای آنها سختتر شده بود. حالا ما اقتصادی داریم که مردم در آن ثروتی بیش از حد معمول برای خرج کردن دارند. اما اقتصاد نمیتواند به اندازه کافی در تامین آنها سریع باشد و به پای آنها برسد. پس تکلیف کسبوکارها با این حجم از تقاضا چه میشود؟ بله، آنها همزمان قیمتها را بالا میبرند و این به معنی تورم است. حس میکنم حالا داریم متوجه موضوع میشویم. اما ربط نرخبهره و بانک مرکزی به این قضایا چیست؟
بانک مرکزی، کنترلکننده تورم
بیشتر کشورها یک بانک مرکزی دارند؛ بانکی از دولت. بانکی برای همه بانکهای آن کشور. اما بانک مرکزی مثل بانکهای دیگر نیست که پول ما را ذخیره کند و بر اساس آن پول وام بدهد و سود بگیرد تا سود کند. این کاریست که یک بانک خصوصی معمولی انجام میدهد.
در واقع وظیفه قانونگذاری و تعیین سیاست برعهده بانک مرکزی است، به طوری که همه بانکهای کشور باید از آن سیاستها و قوانین پیروی کنند. بانک مرکزی که ما در ایالات متحده آن را “فدرال رزرو” مینامیم، توسط دولت اداره میشود. همچنین انگیزههای بانک مرکزی سود کردن نیست؛ بلکه وظیفه آن، مراقبت از اقتصاد است. به طوری که روند رشد اقتصاد به خوبی ادامه یابد و دولت مطمئن شود که مردم شغل دارند و قیمتها بیش از حد نوسان نمیکند.
عروسکگردان اقتصاد کشور
در نتیجه بخش قبل، ما میتوانیم بدون کاهش سرعت یا رکود به رشد اقتصادی خوبی ادامه دهیم؛ به همین خاطر، بانک مرکزی وجود دارد. ولی به طور جدی بانک مرکزی مثل یک عروسکگردان عمل میکند؛ بله در این مثال، ما عروسکهای خیمهشببازی هستیم و این ترسناک است. آنها نخهایی را در اقتصاد تکان میدهند که ما را وادار به خرج کردن پولهایمان با شیوه خاصی کنند. این حرکت بر میزان افزایش یا کاهش قیمتهای جاری تاثیرگذار است. نتیجه را حدس بزنید! بله این روش کاملاً در کنترل تورم و اقتصاد موثر است.
تأثیر افزایش یا کاهش نرخبهره در تورم
یکی از این نخهایی که باید توسط عروسکگردانان در اقتصاد کشیده شود، نرخ بهره است. آیا میخواهید برای خرید خانه، ماشین یا گسترش کسبوکار خود، وام بگیرید؟ در صورتی که بهره این وام فقط 2% باشد، شما به احتمال زیاد حاضر به انجام این کار هستید. ولی اگر بهره آن 6% باشد، شما قدمی به جلو نمیگذارید. در نتیجه نرخ بهره پایینتر معادل است با تقاضای بیشتر برای وام گرفتن و پول خرج کردن. بنابراین در طول همهگیری، بانک مرکزی معتقد بود که ما نیاز داریم که همه پول خرج کنند. در پی آن، آنها نرخ بهره را پایینتر آوردند. مردم نیز شروع به وام گرفتن و خرج کردن پولها کردند. این طور شد که کاهش نرخ بهره به تحریک اقتصاد کمک کرد. پس همه چیز کاملاً طبق نقشه جلو رفت.
ولی حالا به وضعیت ما نگاه کنید. ما درست در جایی قرار داریم که پول زیادی برای وام گرفتن و خرج کردن داریم ولی کالاها و خدمات کافی برای مصرف پول وجود ندارد. به نظر شما همه کسبوکارها به طور همزمان در این اوضاع چه کاری انجام میدهند؟ آنها قیمت کالاها را بالا میبرند تا این همه تقاضای جدید را همزمان رسیدگی کنند و حالا پول ما ارزش خودش را از دست میدهد و این به معنی تورم است.
از دست رفتن ارزش پول به دنبال تورم
طبق آنچه تا کنون به آن پرداختیم، بیارزش شدن پول به دنبال تورم، اتفاقی است که در حال رخ دادن است. همه قیمتها به نوعی در یک زمان افزایش مییابند. این به آن معناست که اسکناس ۱۰۰ دلاری شما، حالا ۸ درصد کمتر از سال گذشته ارزش دارد. اکنون تصور کنید این اتفاق ادامه پیدا کند؛ مثلاً به جای ۸%، ۵۰% کاهش ارزش دلار داشته باشیم. حالا 100 دلاری شما، ۵۰ دلار ارزش دارد!
در این زمان است که مردم عصبانی واکنش نشان میدهند. یادآوری میکنم که اقتصاد ما بر اساس روانشناسی انسان ساخته شده است. در نتیجه، اقتصاد شروع به تزلزل میکند و دچار رکود میشود. این دقیقاً چیزی است که فدرال رزرو برای آن ایجاد شد. اکنون بانک مرکزی دوباره کار خود را آغاز میکند و شروع به کشیدن نخها و افزایش نرخها میکند. آنها به آرامی نرخ بهره را افزایش میدهند تا همه این هزینهها و وامهای بیشمار را کنترل کنند. آنها میخواهند امتحان کنند که آیا میتوانند کشتیها را به مسیر خود برگردانند یا نه. بیایید امیدوار باشیم که این کار جواب دهد. این توضیح کوتاهی از من درباره تورم بود اما تورم واقعی چیزی فراتر از این هاست.
تجربهای باورنکردنی در ونزوئلا
چندین سال پیش که من در vox کار میکردم به ونزوئلا سفر کردم تا در ساخت سریال مرزی با ونزوئلا و کلمبیا همکاری کنم. ونزوئلا کشوری دچار تورم شدید و خارج از کنترل بود. من در ونزوئلا تورم را از نزدیک لمس کردم. تصور کنید تورم آنقدر زیاد بود که اوضاع از کنترل عروسکگردانها خارج شده بود. آنها دیگر نمیدانستند چطور اقتصاد را کنترل کنند و اوضاع را در دست بگیرند. پول ونزوئلا عملاً ارزشی نداشت و قیمتها آنقدر بالا رفته بود که پول آنها عملاً تکهکاغذی بیارزش بود. تصور کنید که برای خرید نان به انبوهی از پول نقد احتیاج داشتیم.
ولی کاری که مردم ونزوئلا میکردند، این بود که شروع به استفاده از “اسکناس” برای ساختن وسایل کردند. مثلاً من مردی را در خیابان ملاقات کردم که از پول نقد و اسکناس کیف و سبد و مجسمه میساخت. یعنی پول آنها به عنوان یک ماده خام و اولیه ارزش بیشتری داشت! این دیوانهکننده است. این یک جنبه بسیار شدید از تورم است که در چندین کشور رخ داده است. ما در موقعیت آنها نیستیم؛ ما حتی نزدیک به موقعیت کشورهایی از این قبیل نیستیم.
ولی با این مشاهدات، میتوان نتیجه گرفت که پایههای اقتصاد مدرن چقدر ضعیف است. اقتصادهای مدرن پشتوانه طلا یا چیزهای دیگر را ندارند. این اقتصادها وابسته به گروهی از آدمها هستند که معتقدند این سیاستهای اقتصادی باارزش و حساب شدهاند. در حالی که دیدیم اقتصاد مدرن به سرعت میتواند از کنترل خارج شود. به هر حال من تصمیم گرفتم قسمت جالب مستندی که ساختم را با شما در میان بگذارم.